کوروشکوروش، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

کوروش پسر عزیز ما

پسرم دوشنبه میاد

سلام پسر طلایم سلام عزیزه دلم سلام کوروش مامان خوبی؟ دیگه جات تو دله مامان خیلی تنگه بعضی وقتا خودتو خیلی سفت میکنی دله مامان پاره میشه ولی دیگه عزیزم ، دیگه آخرشه ایشالا دوشنبه میای و چشم و قلب مامان و بابا رو روشن میکنی خدایا شکرت ، خدایا به قدر عظمتت شکرت ، خدایا فقط خودت میدونی چقدر شاکرم که به من نی نی دادی خدایا همیشه هوای مرضیه رو داشتی حالا هم داری ، بازم داشته باش خدایا به ما بچه سالم بده این نعمت رو به همه کساییکه آرزوش رو دارن هم بده پسرم بابا محمدت دیشب رفت لب تابش رو آورد خونه مامانی تا من بتونم برات یادداشت بزارم مامان منیر زنگ زد گفت شنیده نمیزارن اسم کوروش روی بچه بزاری آخه چرا؟؟؟؟؟؟ دایی علی میگه ...
25 اسفند 1390

12 روز دیگه مونده تا پسرم بیاد تو بغل مامانش

سلام پسر عزیزم سلام جیگر مامانی   سلام کوروش مامان خوبی مامانی؟ بابا سلام میرسونه میگه بابایی منتظرت هستیم دیگه نزدیک شدیم به اومدنت  هوررررراااااااااااااااااااااااااااااااا دیگه کمرم خیلی درد میکنه فدات بشم که خودتو گرد میکنی دلم میخواد پاره بشه این شعر رو خودم برات گفتم : " خودشو قلمبه میکنه     سیب بوده تربچه میکنه " من یه هفته خونه مامانی بودم امشب اومدم بالا دیدم چه خونه تمیزی داریم فردا دوباره میرم پیشه مامانی پسرم خدا تورو برای ما نگه داره ایشالا به سلامتی و سلامت بیای تو بغلم دوست داره تو مامان مرضیه و بابا محمد ...
17 اسفند 1390

دوتا سه شنبه مونده تا پسرم بیاد

سلام عزیزه دلم  سلام گله خوش آب و رنگم سلام پسره طلایم خوبی مامان؟ عزیزم دیگه چیزی به اومدنت نمونده هوا داره بهاری میشه ،داره همه چیز واسه اومدنت آماده میشه دوشنبه رفتیم پیشه خانم دکتر ، اونم دید که تو چه خوشگل تو دله مامان تکون میخوری مامانی بهم گفته بود که تو خیلی اومدی پایین شاید زودتر به دنیا بیای ، خانم دکتر گفت من نباید زیاد کار کنم یا وایسم که تو سره موقع بیای راستی جمعه خونمون مهمونی داشتیم ، جهاز پسرمو نشون دادم . مهمونامون هم لباسای خوشگل برای پسرم آوردن تو بیای این لباسارو بپوشی عزیزم من دیگه برم خیلی خوابم میاد دیشب اصلا نتونستم بخوابم خیلی گرمم میشد خدا تورو برای ما نگه داره دوست داره تو مامان م...
10 اسفند 1390

3 تا سه شنبه مونده تا اومدنت

سلام عزیزه دلم سلام گل گلاب من خوبی مامان؟ فکر کنم الان گشنه باشی آخه منم خیلی گرسنه هستم شاممون هنوز حاضر نشده یه کمه دیگه حاضر میشه عزیزم دیگه داریم به لحظه دیدار نزدیک میشیم تو میای توی بغله مامان مرضیه هورااااااااااااااااا پسرم دیگه سخت راه میرم دلم درد میگیره ، کمرم هم درد میگیره ، هیچ کس هم توی خونه یه کوچولو به من کمک نمیکنه تو که بیای دیگه تو به من کمک میکنی ، مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا تورو برای ما نگه داره ، ایشالا سلامت باشی به سلامتی بیای فدات بشم عزیزم دوست داره تو مامان مرضیه و بابا محمد ...
3 اسفند 1390
1